آیا تندر خشم بیرونی، میتواند مشعل بیداری درون شود؟
نگرشی تطبیقی به نقش بمباران در فروپاشی استبداد، با تمرکز بر رژیم جمهوری اسلامی و ضربات هدفمند اسرائیل
✍️هومن خلیلی
چکیده
در این نوشتار، پرسشی در عرصه سیاست و جامعه شناسی سیاسی به کاوش درمیآید: آیا ضربات بیرونی بر پیکره یک حاکمیت استبدادی، توان آن را دارند که چراغ بیداری و خیزش را در دل مردم برافروزند؟ این بررسی، با تمرکز بر ایرانِ امروز و در سایه حملات اسرائیل بر شالودههای نظامی و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، کوشیده است با رجوع به تجربههای تاریخی در عراق، آلمان نازی و لیبی، سیمای شرایط کنونی ایران را ترسیم کند. نتیجه این پژوهش بر آن است که در پرتوِ افول مشروعیت رژیم، حضور بدیلی مردمی، و ضربات دقیق خارجی، آنچه آینده ایران را رقم خواهد زد، نه نیرویی بیگانه، بلکه خواست ملت خواهد بود.
درآمد
در سپهر اندیشه سیاسی، همواره این پرسش مطرح بوده است که آیا ضربات سهمگین از بیرون، میتوانند قلعهی آهنین استبداد را در هم شکنند، و در دل مردمی خاموش، جرقه خیزش زنند؟ این پرسش، بار دیگر در هنگامه حملات هدفمند اسرائیل به قلب مراکز سرکوب رژیم جمهوری اسلامی- از حذف فرماندهان ارشد سپاه گرفته تا نابودی پایگاههای پهپادی و موشکی- سربرآورد. آیا این لحظه، سرآغاز فصلی تازه در تاریخ مبارزات مردم ایران خواهد بود؟ برای دستیابی به پاسخی ژرف، باید به آینه تاریخ نگریست، و آنچه بر مردمانی دیگر در روزگارانی دیگر رفته است، با حال ایران سنجید.
درسهایی از تاریخ
۲.۱ عراق ۲۰۰۳: خروش آهن و آتش، بیپشتوانه مردمی
با یورش ایالات متحده به عراق، سلطه بعثی صدام به پایان رسید. اما بهجای شکوفایی آزادی، طوفانی از جنگ فرقهای، آشوب، و پیدایش هیولای داعش برخاست. نبود بدیل درونی، آن کشور را به ورطه بیسامانی کشاند.
ایران، روی دیگر سکه است: آنجا که اپوزیسیون منسجم، از دل ملت، با نقشه راهی روشن چون «برنامهی صدروزه» شاهزاده رضا پهلوی قد برافراشته است، بیم خلأ قدرت، رنگ میبازد.
۲.۲ آلمان نازی ۱۹۴۵: تندر بمباران، نهال مقاومت دروغین
بمبارانهای گستردهی متفقین بر خاک آلمان، نه به بیداری، که به انسجامی دروغین در دل مردم انجامید؛ چرا که پروپاگاندای نازی، هیولای دشمن خارجی را برجسته کرد و مردم را به حمایت از جلاد خویش کشاند.
اما در ایران امروز، داستان دگر است: سالها سرکوب، دروغ و فساد، بند پیوند میان ملت و حاکمیت را گسسته است. رژیم جمهوری اسلامی، تهی از مشروعیت و در چشم مردم بیریشه است. تبلیغات رسمی دیگر در دل ملت نفوذی ندارد.
۲.۳ لیبی ۲۰۱۱: زوال دیکتاتوری، بیجانشین
قذافی به دست ناتو بر زمین افتاد. اما چونان درختی که بیریشه بر زمین اُفتد، خاک لیبی را بادهای هرجومرج و جنگ داخلی درنوردیدند. نبود نیروی سامانگر، کشور را به جولانگاه شبهنظامیان بدل ساخت.
در ایران اما، امیدی دیگر است: از درون و برون، مجموعههایی ساختیافته با برنامههایی روشن برای دوران گذار، در کارند. راه، هرچند دشوار، اما گامگاه دارد.
سیمای ایران در آستانهی دگرگونی
ایران ۱۴۰۴، در منظری تازه ایستاده است:
تجربه خیزشهای پیاپی: دی ۹۶، آبان ۹۸، و خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱، گواهی است از عطش مردمی برای گذار از تاریکی.
حملاتی با دقت: نه بر مردم، نه بر نان و آب، که تنها بر ماشین سرکوب. چنین حملاتی، در وجدان جمعی ملت، مشروع جلوه میکنند.
سقوط هیبت رژیم: پس از حذف فرماندهان سپاه و ناتوانی در واکنش، لرزه بر اندام قدرت افتاده است. حتی پشتیبانان دیروز، امروز دچار تردیدند.
نقش اسرائیل، نه بهمثابه اشغالگر، که شتابدهنده: نه در پی سلطه، نه در سودای آلترناتیو، بلکه بهسان جرقهای برای شعلهور کردن آتش زیر خاکستر.
چارچوب نظری: ضربه بیرونی، بسترساز خیزش درونی
در دانش انقلابها، ساختار سرکوب از مهمترین سدها در برابر دگرگونی است. آنگاه که این سد ترک بردارد، رود خروشانی از خواست ملت میتواند جاری شود. حملات اسرائیل به جمهوری اسلامی، چنین نقشی ایفا کردهاند: بریدن بازوی سرکوب، لرزاندن ستونهای فرماندهی، و بیاعتماد ساختن بدنه حاکمیت به مرکز قدرت.
فرجام: درفش آزادی در دستان ملت است.
آموختههای تاریخ فریاد میزنند: بمباران، اگرچه ضربهای سهمگین است، اما هرگز بهتنهایی کافی نیست. آنگاه که بدیلی مردمی فراهم باشد، سازمان و انگیزه در دل ملت بجوشد، و دخالت خارجی صرفا نقش تسهیلگر ایفا کند، راه رهایی گشوده خواهد شد. در ایران، این شرایط فراهم آمده است. اسرائیل، تنها ضربهای وارد کرده است؛ اما این مردماند که باید از دل آن ضربه، نهال آزادی را بارور کنند. رژیم جمهوری اسلامی شاید با آتش بیرون تضعیف شود، اما تنها با آتش درون است که برای همیشه خاموش خواهد شد.
آینده را، نه توپ و تانک، که تپش قلب ملت ایران رقم خواهد زد.