در سیر تاریخ اندیشه، تاکنون مدلها و نظریههای مختلفی برای توسعه و همچنین گذار به دموکراسی ارائه شده است. با این حال، از دهه ۱۹۹۰ بویژه با مطالعات "بانک جهانی"، بحث «حکمرانی خوب» وارد مفاهیم علوم انسانی شد و به شدت مورد توجه سیاستگذاران و محققان علوم اجتماعی قرار گرفت. «حکمرانی خوب» برخلاف نظریهها و مکاتب پیش از خود، توسعه اقتصادی و دموکراسی را به طور همزمان پیگیری میکند تا بدین طریق، جامعه به شکل مطلوبتری اداره شود. پیشتر، رسیدن به مطلوبترین و عقلانیترین «تصمیم نهایی» در مرکز توجه علوم انسانی قرار داشت اما «حکمرانی خوب»، اساسا نه بر تصمیم نهایی بلکه «فرایند تصمیمگیری» متمرکز شد. این فرایند از بازیگران متعددی در سطوح مختلف تصمیمگیری شامل دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی اقتصادی تشکیل شده است. از این منظر، «حکمرانی خوب» همسان با «حکومت خوب» نیست بلکه فراتر از حکومت و قوه مجریه، ناظر به مجموعه نهادهای شهری و روستایی...
ادامه مطلب