صورتهای مختلف پروپاگاندا
نویسنده: میرا ساتیروویچ
ترجمه از موسسه ترویج جامعه باز
این روزها مردم به هر پیام یا اطلاعاتی که با آن مخالف باشند یا به نظرشان خیلی مطلوب نباشد برچسب پروپاگاندا میزنند. اینکه پیامی را پروپاگاندا خطاب کنیم یعنی آن را به دلایلی همچون دروغ بودن، فریب، تحریف یا دستکاری حقیقت نپذیرفتهایم. در واقع، به سختی میتوانیم در مورد موضوعی که بر منفعت ما تاثیر میگذارد صحبت کنیم بدون اینکه مقداری پروپاگاندا هم در کنارش منتشر نکنیم؛ هر قدر هم که سعی کنیم بیطرف باشیم. بدین مفهوم، واژه پروپاگاندا صاحب یک معنی غیرجنجالی است، درست همان طور که در قرن ۱۷ توسط کلیسای کاتولیک رم برای پخش تعلیمات مذهبی استفاده میشد.
اما کلمه پروپاگاندا در کاربرد مرسومش کماکان معنی منفی میدهد که همپیوند با تلاش نازیها در دهه ۱۹۳۰ است که با مهارت، اقدامهای رژیمی جنایتکار را توجیه میکردند. با وجود اینکه دنائت و شدت پروپاگاندای نازیها تاثیر زیادی بر دریافت عمومی گذاشته، قبل از آن و در طی جنگ جهانی اول بود که اخبار و عقاید نامطلوب تحت عنوان پروپاگاندا پس زده شد.
با دستکاری اخبار، نیروهای نظامی توانستند برای مردم یک تصویر ذهنی واحد بسارند؛ طوری که عامه مردم، جنگ را به آن صورتی ببینند که برایشان توصیف میشد. بعدتر و در طی جنگ عراق، چنین تاثیری به صورتی ظریفتر و با قرار دادن خبرنگاران در واحدهای نظامی بدست آمد. تعداد خیلی کمی در آن زمان جرات کردند آن را ”پروپاگاندا” بنامند. ترویجکنندگان کلان ایدهها و کالاها در دنیای مدرن مدتهاست که از جنبه ناخوشایند واژه “پروپاگاندا” فاصله گرفتهاند و کار خود را با کلمات باکلاستری همچون تحصیل، اطلاعات، روابط عمومی، و یا تبلیغات توصیف میکنند.
محققین پروپاگاندا هم با جایگزین کردن “ترغیب” تلاش کردهاند تا واژه پروپاگاندا را تطهیر کنند. ”ترغیب” بر جنبه روانشناختی تاثیر و تغییر عقیده دیگران تاکید میکند. تمرکز بر افراد بجای عقاید مشترک جمعی، نهادهای اجتماعی را از مسئولیت در قبال توان مخرب پروپاگاندا تبرئه میکند. موثرترین نوع پروپاگاندا در کنترل و دستکاری اذهان عمومی آن زمانیست که پنهان و غیرقابل تشخیص است.
پژوهش کلاسیک هارولد لسول درباره پروپاگاندای جنگ جهانی اول بر این تمرکز میکند که چگونه نمادها (واژگان و تصاویر) به کار گرفته میشوند تا عقاید جمعی مناقشه برانگیز را مهار کنند. برای لسول به طور ویژه مهم بود که به دستکاری نمادها در رسانههای جمعی توجه کند. بدین منظور، او تعدادی تست طراحی کرد تا به کمک آنها بتوان پروپاگاندا را در اخبار شناسایی کرد چرا که او اعتقاد داشت اخبار حاوی مهمترین نمادها برای کنترل اذهان جمعی توسط نخبگان سیاسی هستند. سادهترین آنها “تست اظهار علنی” بود که بیانگر جانبگیری آشکار با یک طرف درگیری است، و حرفهایترین آنها “تست تحریف” نامیده میشود که دستکاری گزارش از قبیل حذف، افزودن، تاکید بیش از حد، و کم توجهی به موضوع بود، به طوری که به سود یک طرف ماجرا باشد. این چنین، مطالعه پروپاگاندا عملاً تبدیل به مطالعه ارتباطات جانبدارانه شد.
در مواجهه با پروپاگاندای نازیها در جنگ جهانی دوم، یکی از مهمترین دغدغههای دولت آمریکا این بود که چگونه اطلاعاتی تولید و مورد استفاده قرار دهد که روحیه سربازان و غیرنظامیان را بهبود بخشد. یک روانشناس به نام کارل هاولند توسط ارتش آمریکا استخدام شد تا تاثیر یک سری از فیلمهای مستند تحت عنوان “چرا میجنگیم” را مورد ارزیابی قرار دهد. این فیلمها برای ترغیب سربازان آمریکایی به جنگیدن توسط فرانک کاپرا در پاسخ به فیلم معروف نازیها “پیروزی اراده” ساخته شده بود. برخلاف انتظار، فیلم “چرا میجنگیم” بر خوشبینی سربازان برای ادامه جنگ تاثیری نداشت. به نظر میرسید سربازان مکانیسم دفاعی روانییی داشتند که آنها را در برابر شستشوی مغزی توسط پروپاگاندا مصون نگه میداشت. تحقیقات بعدی بر این تمرکز کردند که وقتی فردی با پیامهای ترغیبکننده مواجه میشود چه مکانیزمهای روانییی فعال میشوند. آنها دریافتند که مردم به راحتی توسط رسانههای ارتباطی گول نمیخورند. نتیجه این بود که احتمالاً رسانههای جمعی آنقدر هم در پخش پروپاگاندا و تاثیر بر افکار عمومی قدرتمند نیستند.
بعد از جنگ جهانی دوم، واژهی پروپاگاندا از مد افتاد چرا که تصور رسانههای قدرتمند از بین رفت. در یک کتاب مهم در باب رایدهی در سال ۱۹۴۴، به نام “انتخاب مردم”، روزنامه و رادیو در کنار کارزار انتخاباتی نوعی “پروپاگاندا” لقب گرفت اما جمعبندی کتاب این بود که اینها در تغییر موثر اذهان عمومی تاثیری ندارند. بیش از چهار دهه بعد، یک روانشناس اجتماعی معروف به نام ویلیام مکگور در کتابش تخت عنوان “افسانه تاثیر رسانههای جمعی” شواهدی ارائه کرد در تایید این مدعا که تاثیر مستقیم رسانهها بر افکار عمومی، اندک است. به تدریج پروپاگاندا به صورت یک زیرمجموعه از ترغیب در نظر گرفته شد که وجه تمایزش تنها در هدف آن بود: در خدمت منافع عامل پروپاگاندا.
در سال ۲۰۱۰ کتاب مرجع روانشناسی اجتماعی اساسا کلمه “پروپاگاندا” را به عنوان مدخل اضافه نکرد اما فصلی را به تشریح “ترغیب” اختصاص داد. در حوزه روانشناسی اجتماعی، معنای کلمه پروپاگاندا به طور کلی به ”ترغیب جمعی” تغییر یافت.
خیلی از ایدههای اولیه والتر لیپمن و هارولد لسول که بر نقش رسانههای جمعی در پخش پروپاگاندا تاکید میکردند در کتاب ۱۹۸۸ “تولید رقابت: اقتصاد سیاسی رسانههای جمعی” نوشته ادوارد هرمن و نوام چامسکی دوباره مطرح شدند. این کتاب بسیار مورد نقد و واکنش قرار گرفت بخصوص بخاطر استفاده خاص نویسندگان در اطلاق واژه پروپاگاندا در توصیف رسانههای جریان اصلی آمریکا که همیشه به استقلال و بیطرفی خود میبالند. هرمن و چامسکی یک کارکرد اصلی برای رسانههای ملی یافتند که در جهت جلب حمایت عموم برای منافع خاص دولت و بخش خصوصی است. رسانه چنین کاری را از طریق انتخاب موضوع، توزیع نگرانی، تاکید ویژه، قاببندی موضوع، فیلتر اطلاعات و محدود کردن مباحثه انجام میدهد. این ویژگیها بسیار شبیه تستهایی هستند که لسول برای تشخیص پروپاگاندا طراحی کرده بود. بسیاری از آنها به عنوان تئوریهای تاثیر رسانه بر افکار عمومی مطرح شده بودند. بنابراین علیرغم اینکه پروپاگاندا واژهای ست که بسیاری از استفاده از آن اجتناب میکنند، پژوهش درباب پروپاگاندا تحت عناوین دیگر همچنان جریان داشته است.
نظریههای جدید پروپاگاندا بر نقش عمیق بازتاب رسانهای بر شکلدهی افکار عمومی تاکید میکنند. با وجود اینکه تصریح میکنند که این اثرات یک سویه نیستند، الگوهای بارنمایی به صورت پیوسته روحیات، دریافت و افکار ما را در جهات قابل پیشبینی شکل میدهند. این اثرات توسط تکنیکهای پیشرفته ”ترغیب جمعی” به دست میآیند و بر حوزههای مختلف افکار عمومی اثر میگذارند. تهیهکنندگان رسانهای از این تکنینکها استقفاده میکنند تا محتوای تولیدی را به مخاطب بفروشند؛ یعنی همان گونه که مدیران انتخاباتی از آنها استفاده میکنند تا کاندیداهای خود را به رایدهندگان بفروشند.
با پیشرفت فناوری رسانهای، پروپاگاندا حتی قویتر نیز میشود. فناوریهای جدید در حقیقت میتوانند ما را در برابر پروپاگاندا آسیبپذیرتر کنند بویژه از طریق ایجاد این توهم که ما صاحب کنترل و آزادی هستیم. در همان حالی که اینترنت باعث حس توانایی در ما میشود، دادههای مجازی درباره چیزهایی که دوست داریم یا معمولا میخریم نیز جمعآوری میشود تا پروفایلی برای استفاده از نیازها و خواستهای فرد در جهت اهداف پروپاگاندا ایجاد شود. اینترنت همچنین با دوسویه و گشوده بودنش گفتمان عمومی را دموکراتیزه کرد اما محدودیت بر انتشار اطلاعات تاییدنشده و غیرقابل اطمینان را نیز برداشت. تحقیقات نشان دادهاند که افراد در جامعه کمتر و کمتر از رسانهها میآموزند به رغم اینکه سطح علاقهشان به مسائل عمومی یکسان میماند. تحلیل پروپاگاندا و ارتباط میان انواع ارتباطات جهتدار و پاسخ مخاطبان به آن میتواند کمک کند که این معما را حل کنیم که چرا سطح بالای تحصیلات مردم و دسترسی راحت به رسانههای جمعی نتوانستهاند شهروندانی مطلعتر و دموکراسیای قویتر بسازند.
پروپاگاندا یک مفهوم چندوجهی است که آن را میتوان از چندین منظر بررسی کرد: فردی، اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی. هر رویکرد به پروپاگاندا معنی خاصی میدهد اما در اساس پروپاگاندا مفهومی برآمده از ارتباطات است. توزیع پیامهای غیردقیق بیانگر سادهترین شکل پروپاگانداست اما ظرایف آن، من جمله تحریف و ترغیب به صورتی پیچیده است که آن را واقعاً خطرناک میکند. بنیاد ”کارین و فولک داورینگ” مسیر تحلیل پیام/محتوای لسول و داورینگ را ادامه میدهند تا راهحلهای جدیدی طراحی کنند که بتوان ارتباطات جهتدار و معانی پنهان در محیط رسانهای را تشخیص داد.
کارین داورینگ مینویسد که کلید فهم تاثیر پروپاگاندا در درک رابطه بین نمادها در یک پیام و ارزشهای مشترک در یک جامعه است. هنگامی که این ارتباط با قدرت به دست بیاید، افکار عمومی در برابر پروپاگاندا بیدفاع میشود چون دیگر قادر به تشخیص آن نیست. این بنیاد به پژوهش در این زمینه کمک خواهد کرد تا بتوان آشکارا ارتباط این نمادها با واکنش عمومی را درک کرد و اعمال قدرت بدین صورت در یک نظم احتماعی مستقر را توضیح داد.
پروپاگاندا یک پدیده جهانی ست و فقط محدود به دوران جنگ یا کشور خاصی نیست. با این وجود هنوز کاملاً مشخص نیست که دانش ما درباره پروپاگاندا قابل تعمیم به “ارتباطات جهانی” هم هست یا خیر. حتی دقیق نمیدانیم که مکانیسمهای پروپاگاندا در جاهای دیگر هم یکسان عمل میکنند. حمایت بنیاد از تحلیل مفهوم “ترغیب” در سطح جهانی باعث میشود تا الگوهای اصلی پروپاگاندا را کشف کنیم. الگوهایی که معمولاً تنها در یک کشور مورد غفلت واقع میشوند. مطالعه بینالمللی، لازمه مطالعه تطبیقی است که خود میتواند نشان دهد که چگونه پروپاگاندا در نظامهای سیاسی مختلف، مورد استفاده قرار میگیرد. اینها همه نظریه پروپاگاندا را غنا خواهند بخشید و به تقویت ارتباطات جهانی کمک خواهند رساند.