چرا نظامهای پادشاهی در خاورمیانه پایدارتر و کارآمدتر از جمهوریهایند؟
با سقوط رژیم جمهوریخواه دیکتاتوری اسد در سوریه، دوباره این پرسش مطرح میشود که چرا نظامهای پادشاهی در خاورمیانه نسبت به جمهوریها پایدارتر، اصلاحگرتر، و کارآمدتر هستند.
در خاورمیانه، نظامهای پادشاهی مانند عربستان، قطر و مراکش همواره ثبات و کارآمدی بیشتری نشان دادهاند.
در مقابل، جمهوریها مانند سوریه، لیبی و عراق اغلب گرفتار بیثباتی، فساد و افراطگرایی شدهاند.
در ایران دوران پهلوی، نهاد پادشاهی توانسته بود تعادلی میان قدرت نظامیان و اسلامگرایان ایجاد کند. اما شورش ۵۷ این تعادل را از بین برد و کشور را به سوی افراطگرایی و بیثباتی سوق داد.
در خاورمیانه، جریانهای ایدئولوژیک مانند پانعربیسم، ملیمذهبیها، اسلامگرایان (از جمله اخوانالمسلمین و شیعیان افراطی) و حتی گرایشهای کمونیستی، همگی به دنبال جایگزینی نظام پادشاهی با جمهوری بودند.
اما چرا این گروهها از جمهوری دفاع میکردند؟
نظامهای پادشاهی
نظامهای پادشاهی فقط یک ساختار سیاسی نیستند؛ بلکه نهادهایی کهن و متکی بر ارزشها و باورهای تاریخیاند که نقشی کلیدی در حفظ تعادل اجتماعی و سیاسی ایفا میکنند.
این نهادها با تنظیم باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری، ثبات اجتماعی و سیاسی ایجاد میکنند.
ویران کردن نهاد پادشاهی، سرگشتگی اجتماعی و سیاسی را به دنبال دارد.
برای نمونه، در مصر، سقوط پادشاهی و استقرار جمهوری نهتنها یکپارچگی کشور را از بین برد، بلکه تجربهای ویرانگر بهبار آورد. جمهوریخواهان مصری سعی داشتند مرزهای کشورهای عربی را از میان بردارند و یک دولت واحد عربی ایجاد کنند، اما این طرح شکست خورد.
در ایران نیز، جمهوریخواهان با هدف ایجاد امت واحد اسلامی و مبارزه با امپریالیسم، نهاد پادشاهی را از میان برداشتند. نتیجه، از بین رفتن ثبات اجتماعی و تمرکز قدرت در دستان گروههای خودکامه بود.
کارکرد دیگر نهاد پادشاهی، تطبیقپذیری آن با فرآیند نوشوندگی جوامع خاورمیانه است؛ امری که نظامهای جمهوری در آن ناکام ماندهاند.
نظام پادشاهی، برخلاف جمهوری، با تغییرات اجتماعی و سیاسی بهتر سازگار میشود و نقشی کلیدی در حفظ تعادل و پیشرفت ایفا میکند.