دست از گمان بدار
دربارهی خودکشی سیاسی
«دست از گمان بدار، با مرگ نحس پنجه میفکن» این آغاز از شعر وارطان از احمد شاملو گویشی بسیار شاعرانه و خلاصه از واقعیتها و اصول سیاسی و مبارزاتی است. این شعر، مرثیهای برای مرگ زیر شکنجهی یکی از اعضای بسیار رده پایین حزب توده در سال ۱۳۳۳ شمسی سروده شده است. اشارههای گلایهگونهی شاملو خطاب به دوستش وارطان در این شعر ناشی از آن است که مقاومت او در مقابل شکنجهها غیرضروری بوده و اطلاعاتی که داشته پس از چند روز گذشتن از دستگیریاش کاملا سوخته بوده و میتوانسته آنها را ارائه دهد.
با این مقدمه، به خبری که در هفتههای اخیر جامعهی سیاسی ایران در اندوه فرو برد و پیامدها و خطرات و نتایج آن میپردازم. خبر خودکشی کیانوش سنجری، روزنامهنگار، فعال سیاسی و کنشگر اجتماعی، پاییز امسال را اندوهبارتر کرد. آنچه در این بین این اندوه را دو صد چندان میکند، پیامهای نادرستی است که از سوی برخی موجسواران و برخی ناآگاهان منتشر یا دریافت میشود.
برخی رسانهها از جمله تلویزیون ایراناینترنشنال و بهویژه آقای مهدی مهدوی آزاد تلاش کردند با تأکید برجنبهی سیاسی و دلایلی که خود او ذکر کرده بود، از این اقدام یک تصویر قهرمانانه و اسطورهای ارائه دهند. آنها با مقایسههای بیمعنی و بدون شباهت، چنین اقدامی را ستودند و حتی تبلیغ کردند.
در سوی دیگر، رسانههای حامی جمهوری اسلامی بودند که تلاش کردند با سیاسیزدایی از این اقدام (باوجود پیامهایی که در توییتر منتشر کرده بود) این خودکشی را تنها یک اقدام ناشی از بیماریهای روحی و افسردگی جلوه داده و بار سیاسی-اجتماعی آن را کاهش دهند.
آنچه در این بین ناگفته مانده این است که خودکشی بههر دلیل و با هر انگیزهای، یک اقدام نادرست و بیحاصل است. این اقدام دستکم برای آنکه دست به آن میزند هیچ حاصلی ندارد و در صورتی که در متن و شرایط درستی قرار نگیرد حتی برای محیط خود نیز بیحاصل یا مضر است.
مقایسه میان آنچه برای کیانوش سنجری رخ داد با آنچه برای محمد بوعزیزی در تونس رخ داد، یکی از بدترین مقایسههای ممکن بود. بوعزیزی نه رفتاری سیاسی و نه رفتاری اجتماعی انجام نداده بود. او یک دستفروش بود که بهدلیل از دست رفتن داراییاش که یک گاری سبزیفروشی بود در واکنشی آنی که ناشی از فروپاشی روحی در مقابل ظلم بود، خودش را در اعتراض به رفتار شهرداری آتش زد. او در میان زجر سوختگی چند روزی را در بیمارستان سپری کرد اما آنقدر زنده نماند که سرنگونی دولت و محاکمه و مجازات پلیسهایی که او را تا مرض جنون رسانده بودند ببیند. در این داستان برداشت عوامانهای که تبلیغ میشد این بود که خودسوزی او دولت را سرنگون و بهار عربی را کلید زد اما این یک دروغپردازی و انتشار برداشتی اشتباهبرانگیز است.
دانستن این واقعیت شاید جالب باشد که همزمان با موفقیت انقلاب تونس، افرادی با هدف راهآنداختن انقلاب در کشورهای مصر، الجزایر و موریتانی اقدام به خودسوزیهای عمومی کردند. حتی در خود تونس به دنبال آغاز اعتراضات و عیادت بنعلی از بوعزیزی، چهارتن دیگر خودکشی سیاسی کردند که هیچ نامی از آنها نشنیدهاید. نتیجهی ساده این است که آنچه انقلاب تونس و سپس بهار عربی را رقم زد، بیداری و حساسیت اجتماعی بود.
نکتهی بسیار مهم در بررسی این رویدادها تفاوت بین قصد کنشگر و متنی است که در آن کنش انجام شده است. ایستادن در برابر ستون تانکها در میدان تیانآنمن چین یک کنش اعتراضی قهرمانانه و شجاعانه است. در این کنش، فرد اقدامی خطرناک و جسورانه انجام میدهد که جانش را در معرض خطر قرار میدهد اما زنده ماندن یا نماندنش در تصمیم طرف مقابل است.
اعتصاب غذای اعتراضی و صادقانه در مقابل رفتاری غیرقانونی، یک کنش بسیار خطرناک و یکی از واپسین راههای تقابل در مبارزات است که معمولا از سوی زندانیان انجام میشود، مسئولیت زنده ماندن یا مرگ شخص بهکلی برعهدهی زندانبان است چه اینکه او به قصد مردن این کار را انجام نداده و خواستههایی دارد که در چارچوبهای موجود قابل اجرا یا لازمالاجرا هستند. نمونههای اثرگذار این رفتار در تاریخ کم نیستند و البته نمونههای ناموفق یا غیر صادقانه آن نیز در ایران خودمان بسیار قابل شمارش هستند. از چلوکباب خوردن هاشمی رفسنجانی در زندان قصر در طول اعتصاب غذای عمومی تا اعتصاب غذای تاجزاده که ۷ سال ادامه داشت!!
دربارهی متنی که کنش در آن انجام میشود نیز موضوع به همین دقت و حساسیت است. خودسوزی بوعزیزی در تونس بههیچوجه به قصد تغییر دولت یا ایجاد یک انقلاب نبود اما جامعه و شرایط حاکم بر آن از یک سو و حساسیت و عملگرایی نخبگان از سوی دیگر منجر به آن شد که این اقدام نتیجهای بسیار بزرگ در خود داشته باشد.
در مجموع، در جامعهای که چنان سر در خود فرو برده که حتی شعر «زمستان» اخوان ثالث هم برای آن کم است، در جایی که دختری عریان در ورودی یک دانشگاه حتی کوچکترین واکنش و حمایت دانشجویان (بهعنوان حساسترین بخش نخبهی جامعه) را برنمیانگیزد، اقدامات انتحاری دو جنبه بیشتر نخواهند داشت. این اقدامات یا بیحاصل خواهند بود، مانند آنچه با اندوهی افزوده، در کنار بدن بیجان کیانوش سنجری در پیادهروی خیابان حافظ شاهد آن بودیم؛ مردمی که هیچ اطلاعی از هیچ چیز نداشتند و فقط از رخدادی غمانگیز اما معمولی در پیاده رو فیلم میگرفتند. رسانههایی که تا پیش از اقدام او هیچ پوششی دربارهی قصدی که از چند روز پیش اعلام کرده بود انجام ندادند و پرسشی از او نکردند تا توضیح دهد. در واقع تا لحظهی پس از مرگ، در دنیای واقعی انگشتشمار افرادی بودند که اطلاع داشتند و بهسراغ او رفتند؛ حال آنکه در دنیای غیرواقعی (مجازی) همه دربارهی آن صحبت میکردند.
جنبهی دیگر اقدامات بیچارچوب فقط و فقط جلب توجه و کسب موقعیتهای مالی و عمومی است. نمونهی این اقدامات که با پشتیبانی برخی رسانهها و برخی بهاصطلاح فعالان خارج از کشور همین امروز هم بهصورت نمایشهای خیابانی در حال اجرا است در سالهای اخیر کم نبودهاند.
در مجموع، خودکشی راهی برای مبارزه نبوده و نیست. یک مبارز واقعی حتما آموزش دیده و میداند که در بسیاری و حتی اغلب موارد، حفظ جان برای ادامهی راه مهمترین اصل است. او باید با درنظر گرفتن خطراتی که متوجه خود و همپیمانانش است، همزمان به پیشبرد مبارزه و حفظ جان و مال و سلامت خود نیز بپردازد.
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت
جوجهی مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته است
نکته: دیدگاههای ابراز شده در این نوشتار لزوما بازتاب سیاستهای «موسسه ترویج جامعه باز» نمیباشد.