نام تو اسم رمز خواهد شد
نگاهی به فراز و فرود شورش سال ۱۴۰۱ با عنوان «قیام مهسا»
✍️بهزاد احمدی نیا
«تو نخواهی مُرد، نامِ تو اسم رمز خواهد شد» این جملهای بود که بر تابلوی سیاهرنگ کوچکی که با جنازه از غسالخانه بیرون میآید نوشته شد. تابلویی که همهی آنها که در ایران مرگ را دیدهاند، میشناسند. در روز تدفین مهسا امینی، این جمله روی تابلوی او نوشته شده بود.
از همان لحظه که عکس و ویدئوی مراسم را دیدم و چشمم به این جمله افتاد، پرسش بزرگ برای من، این بود که چه کسی این جمله را نوشت؟ تصادفی بود و میخواست جملهای خاص بگوید یا چنان درایت و پختگی عظیمی داشت که آینده را از دیروز میخواند؟ شاید هم مسافری از زمان آمده بود، مانند فیلمهای تخیلی، هر چه بود خیلی درست بود.
روزهای پایانی آن تابستان آنقدر گرم بود که آتشش تا تاریخ هست، ایران را میسوزاند. داستان مهسا را امروز هر کس ذرهای به اخبار علاقه داشته باشد در هر جای دنیا میداند. همه میدانند که چه کردند و چه شد. اما بنیان اتفاقات از کجا نهاده شد و چه چیز زیر پای آن را خالی کرد، کمتر دیده شده است. در این نوشتار به آغاز و پایان میپردازیم و در نوشتارهای بعدی دربارهی آنچه در میانهی رخداد بحث خواهیم کرد.
اتفاقاتی از این دست در تاریخ جمهوری اسلامی بیشمار هستند. حتی با جزئیاتی مشابه هم نهتنها بیسابقه نبوده بلکه کم سابقه هم نبوده است. زهرا بنییعقوب، پزشک جوان در مهرماه ۱۳۸۶ در پایگاه بسیج در همدان کشته شد و مرگ او خودکشی اعلام شد. او به جرم بدحجابی و برای ارشاد بازداشت شده بود. ندا آقا سلطان در بحبوحهی وقایع خرداد ۱۳۸۸ در مقابل دوربین و چشم دهها نفر کشته شد. رضا مرادخانی، بوکسور تیمملی به دلیل دفاع از همسرش در مقابل گشت ارشاد هدف چندین گلوله قرار گرفت.
این فهرست پایانی ندارد اما آنچه پروندهی مهسا امینی را از بقیه جدا کرد، یک نفر متعهد به شغل و حرفهاش بود. نیلوفر حامدی، خبرنگار وقت روزنامهی شرق که از اتفاق رخ داده در بازداشتگاه وزرا مطلع شد و سکوت نکرد. خبررسانی همزمان و گسترده شدن خبر بهواسطهی شبکههای اجتماعی در کنار التهاب زیرپوستی جامعهی ایران و چند عامل ریز و درشت دیگر، مهسا را از آیسییو ی بیمارستان کسری به بالاترین اهمیت خبری ایران رساند. تلاش حکومت برای لاپوشانی موضوع در روزهای بعد و با استفاده از روشهای شناخته شده تبلیغاتی، التهاب جامعه را به خشم تبدیل کرد.
گام بعدی، اعلام مرگ و تدفین بیسر و صدا در نقطهای دور از پایتخت بود. اما این بار نیز الهه محمدی، خبرنگار روزنامه هممیهن با سفر به سقز، گزارش این تدفین را به تهران آورد. در این نقطه، خشم انباشتهی جامعه به انفجاری بیسابقه بدل و روسریهای زنان ایرانی طعمهی آتشهای خیابانی شد.
این دو خبرنگار زن، از آنجا که هیچ لابی و زد و بندی با مسیرهای تبلیغاتی بیرون از ایران یا بنیانهای قدرت در داخل ایران نداشتند، خیلی زود راهی زندان شده و ۴۰۰ روز را در زندان گذراندند. هزینهای که تا امروز به گمان من، بالاترین هزینهای بوده که کسی در جریان شورشهای سال ۱۴۰۱ پرداخته است. ۴۰۰ روز زندان و شکنجه و پرونده و از دست دادن شغل و بسیاری دیگر داشتهها فقط به خاطر درست انجام دادن حرفه و داشتن وجدان حرفهای. هزینهای که هیچ کس دیگری جز خود مهسا امینی پرداخت نکرد. تمامی آنان که در جریان رویدادهای ماههای بعد زخمی، کشته یا زندانی شدند، به مقابله با حاکمیت و شورش برای آزادی رفته بودند. بنابر منطق قدرت، در معرض این خطر قرار داشتند اما این دو خبرنگار چنین اقدامی نکرده بودند.
تا اینجا سنگ بنای آنچه در سال ۱۴۰۱ در ایران رخ داد، اطلاعرسانی درست (بهدور از داستانسازی و دروغ پردازی برای بزرگنمایی و تحریک عواطف مانند آنچه باند حسین رونقی کرد) و به موقع، گسترش اخبار با استفاده از شبکههای اجتماعی و حساسیت و واکنش جامعه به آن بود.
از آنچه در میانه گذشت عبور میکنیم تا در بحث سازماندهی به آن بپردازیم. اما پایانِ چند ماه شورش تمام عیار که در آستانهی تبدیل شدن به انقلابی تازه در ایران بود نیز شباهت زیادی به آغاز داشت. کنشگران سیاسی و رسانهای خارج از ایران که بهواسطهی دسترسی به رسانهها و منابع مالی، بهدنبال ایجادِ پیادهنظام برای خود در داخل ایران بودند، باعنوان اتحاد و همپیمانی، تنها شخصی که بالاترین حمایت را در میان معترضان داشت هدف قراردادند.
استفادههای شخصی از مسیر وقایع توسط کوتولههای سیاسی-اجتماعی و همپیمانی برخی چهرههای رسانهای که ابزار و نفوذ بسیار بالایی دارند، با اهداف جمهوری اسلامی دو تیر خلاص برای جنبش نوپا بود. در شرایطی که جامعهی ایران به دنبال چندین ماه پیاپی هزینههای سنگین امنیتی و اقتصادی فرسوده شده و موج خشونت و کشتار حاکمیت نیز در آستانهی فروپاشی بود، تنها وارث قانونی حکومت پیشین ایران که قابلیت رهبری این موج را داشت با بازیهای این دو عامل دچار افت محبوبیت شد.
در مجموع آنچه قیام (شورش) مهسا در سال ۱۴۰۱ را در همان سال نگهداشت و از تبدیل آن به یک جنبش یا انقلاب جلوگیری کرد، از دست رفتن پتانسیل رهبری و فروپاشی هرم از بالا بود. بدنهی این حرکت اجتماعی زیر سنگینترین حملات و هزینهها در داخل ایران بود. از ادامهراه باز ماند و یکبار دیگر خشمِ رها شدهی ایران نتوانست چارچوبهای نامطلوب را از جامعه برچیند.
در نوشتارهای بعدی، سازماندهی و پیشرفت و نقاط قوت قیام مهسا را بررسی خواهیم کرد.
نکته: دیدگاههای ابراز شده در این نوشتار لزوماً بازتاب سیاستهای «موسسه ترویج جامعه باز» نمیباشد.