قیام مهسا بدون سازماندهی سازمان یافت (بخش پایانی)
در نوشتارهای پیشین درباره ظهور، اوجگیری و بخشی از عواملی که منجر به افول قیام مهسا شد توضیح داده شد. در این بخش به دو عامل تمامکننده و یک بحث کلی درباره نقش رسانه در رویدادهای اینچنینی خواهیم پرداخت.
حضور نیروهایی که پایگاههای اجتماعی نامشخص و بیشتر شهرت عمومی داشتند در کنار بازیگران بدنام و بدون پایگاه اجتماعی در خارج از ایران و برخورداری آنها از تریبونهای وسیع رسانههایی که از لندن و واشنگتن پخش میشدند، پیچیدگیهای عرصه مبارزه را دوچندان کرد. این چهرهها سهدسته بودند: آنها که هیچ سابقه و ریشه سیاسی نداشتند، افرادی با سابقهای مشکوک اما پایگاه رسانهای و اینترنتی بسیار قدرتمند و بازیگران شبهنظامی (تروریستی) که پایگاه اجتماعی بسیار محدودی داشتند. در کنار تمام اینها تنها یک نفر یعنی شاهزاده رضا پهلوی طی ماههای مبارزات خیابانی نشان داده بود که زمینهای گسترده از اقبال اجتماعی دارد.
سهدسته نخست، از ابتدای قیام مهسا هر کدام تلاش کرده بودند بر یکی از موجهای مردمی سوار شده و خود را در نقش رهبری جا بزنند. در این میان روحیات دموکراسیخواهانه و تلاش برای دوری از تکصدایی مانع از آن شده بود که ولیعهد ایران پیش از انقلاب ۵۷، ادعای رهبری و اقدامات لازم برای آن را انجام دهد. همزمان، دیگر بازیگران که ناامید از پیروی جامعه از تمامی تبلیغات آنها بودن، با فراخوانهای پیاپی برای همبستگی در بین رهبران و همپیمانی چهرههای اثرگذار تلاش داشتند تا آقای پهلوی را به اردوی خود بیاورند.
در اینزمان یکی از دو عامل اصلی ناامیدی و افول قیام بهویژه در خارج از ایران شکل گرفت. جبهه مسیحعلینژاد، حامد اسماعیلیون، شیرین عبادی و گروههای مسلح مانند کومله و مجاهدین اقدام بهسوءاستفاده از حضور پر رنگ ایرانیان خارج از کشور برای قدرتنمایی کردند. فراخوانهای بزرگ برای تجمعهای بزرگ در اروپا و آمریکا با استقبال ایرانیان مواجه شد تا بهجبران نبود پایگاه در داخل، برای هموزن شدن با نام پهلوی مورد استفاده قرار گیرد.
استقبال ایرانیان از هر دیدگاه و نظری از این تجمعها بسیار گسترده بود تا جایی که در برخی موارد مانند تجمع تورنتو، تجمع میلیونی شکل گرفت اما برگزار کنندگان که سودجویی مشخصی در این مراسمها داشتند اقدام به مهندسی تجمع کرده و چند دستگیهای ناامید کنندهای را رقم زدند. نداشتن اجازه برای حمل پرچم شیروخورشید، دستچین کردن سخنرانان از عقاید و افکار مشخص و درنهایت تقابل مستقیم با منتقدان از جمله اقداماتی است که برگزاری هرگونه مراسم مشابه بعد از آن را ناممکن کرد. ناامیدی و حس شکی که بهحق در جامعه ایرانیان داخل و خارج پس از این تجمعات و حواشی آنها شکل گرفت، آغازی برای افول قیام بود.
میخ آخر
دانشگاه جرجتاون در پایتخت آمریکا روز ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ میزبان نشستی بود که حاصلش شکست «قیام مهسا» شد. فشارها از یک سو و احتمالا برخی پیشنهادها از سوی دیگر، شاهزاده رضا پهلوی را مجاب کرد که دموکراسیخواهی بهمعنی همپیمان شدن با تمامی افکار و آرای موجود است. شاهزاده رضا پهلوی با چهار نفر بهدور میزی نشسته و پای منشوری را امضا کرد که نهتنها تمامی امیدها و حمایتهای داخلی را بهباد داد بلکه در خارج نیز موجب انتقادهای شدید و ریزش نیروهای حامی بازگشت نظام مشروطه شد. این نیروی منفی تا آنجا پیشرفت که بازبینی برخی بندهای این منشور و تغییرات در حاضران در شورا در دستورکار قرار گرفت.
حامد اسماعیلیون که این تغییرات را مغایر با جاهطلبیها و برنامههای از پیش تعیینشدهاش میدید نخستین کسی بود که از پیمان خارج شد. جداییطلبان به رهبری مهتدی و شیرین عبادی نیز درخواستهای تغییرات را برنتابیدند و در نهایت پروژه منشور طی چند هفته از همپاشید و همراه خود یکپارچگی، امید و نیروی اجتماعی را از خیابانهای ایران برچید.
درسی که نیاموختیم
هر انسانی میتواند اشتباه کند. کسی از این قاعده مستثنی نیست اما اشتباه برخی میتواند سرنوشت ملتی را تغییر دهد. آنچه در این بین بیش از افراد و اهداف خوب یا بد آنها در رفتارهایشان مهم است، آگاهی و دوری از دامهاییست که در هر مسیری گستردهاند.
از ابتدای این نوشتار سهقسمتی درباره وقایع سال ۱۴۰۱ و دیگر بررسیهایی که در «موسسه ترویج جامعه باز» درباره رخدادهای اجتماعی پیشین انجام شد، تاکید بر استفاده از واژگان درست درباره آنها را با وسواس پیش بردم. این رویکرد از این جهت بود که برداشت نادرست موجب دور شدن از هدف میشود. در فارسی ضربالمثل «با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود» خلاصه و کامل این منظور را توضیح میدهد. استفاده از نامهای نادرست برای رویدادهای اجتماعی و تبلیغ گسترده آنها در رسانههایی که مشخص نیست از چه منابعی تغذیه میشوند نهتنها راهگشای مردم ایران نیست بلکه مانعی بزرگ ایجاد میکند.
استفاده از نامهای «جنبش»، «انقلاب»، «شورش» و مانند باید با دقت و تعاریف علمی همراه باشد. بار منفی یا مثبتی که هر نام دارد، اثری در ماهیت اتفاقات نخواهد داشت. واژگان «شورش»، «قیام» و «خیزش» همگی به یک معنی هستند. تاکید بر استفاده از نامهای جعلی و خطاب «انقلاب» به رویدادی که نه رهبری مشخص، نه طبقه و پایگاه اجتماعی خاص و نه ایدئولوژی مدونی دارد، موجب نمیشود جمهوری اسلامی از حکومت ساقط و نظامی ایدهآل به جای آن حاکم شود. این مسیریست که پیش از این در سال ۱۳۵۷ طی شده و نتیجه آن در مقابل چشمان ماست.
امید است که این نوشتارها و بررسیها کمکی در درک بهتر مفاهیم و تطبیق آنها با واقعیت داشته باشد تا تحت تأثیر تبلیغات ژورنالیستی که با اهداف خاصی انجام میشود، امید و ناامیدیهای کاذب در جامعه از بین برود و در گام بعدی هم ظالمان حاکم بهزیر کشیده شده و هم یک سیستم مبتنی بر راستی و دانش جایگزین آن گردد.
نکته: دیدگاههای ابراز شده در این نوشتار لزوماً بازتاب سیاستهای «موسسه ترویج جامعه باز» نمیباشند.