التیام یک ملت پس از آپارتاید
عدالت انتقالی در آفریقای جنوبی
پایان آپارتاید در سال ۱۹۹۴ نقطه عطفی تاریخی در آفریقای جنوبی بود. این تحول به دههها تبعیض نژادی سازمانیافته و نقض حقوق بشر پایان داد اما با وجود گذار سریع سیاسی، کشور با چالشی عظیم روبرو شد: چگونه میتوان جنایات گذشته را بدون فرو رفتن در هرج و مرج بیشتر مدیریت کرد؟ پاسخ در مدلی پیشگام از عدالت انتقالی نهفته بود که حقیقت و آشتی را بر انتقام اولویت میداد.
مسیری که ماندلا و توتو انتخاب کردند، دشوارترین راه برای عبور از سختترین دوران و آرام کردن جامعهای لبالب از خشم بود. رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی طی دوران مبارزات برابری خواهانهی سیاهان، از هیچ جنایت و خشونتی خودداری نکرده و تاریخی از خون را پشت سر خود گذاشته بود. این وضعیت چالشی را پیشروی انقلاب گذاشت که اگرچه غیرممکن مینمود اما در آخر با موفقیت قابل قبولی همراهی شد.
مدیریت آشوب انتقالی
با انتخاب نلسون ماندلا به عنوان اولین رئیسجمهوری سیاهپوست آفریقای جنوبی، کنگره ملی آفریقا (ANC) وظیفه حساس اداره یک ملت عمیقاً دوپارهشده را بر عهده گرفت. بسیاری بیم آن داشتند که این انتقال منجر به اقدامات تلافیجویانه گسترده علیه مقامات رژیم آپارتاید شود اما ماندلا و دیگر رهبران انقلاب، از جمله اسقف دزموند توتو، مسیر آشتی مسالمتآمیز را برگزیدند.
کمیسیون حقیقت و آشتی (TRC) در سال ۱۹۹۵ با هدف کشف حقیقت در مورد جنایات دوران آپارتاید تشکیل شد. این کمیسیون به جای محاکمه فوری همه جنایتکاران، عفو را به افرادی که مشارکت خود را بهطور کامل افشا میکردند، ارائه داد. این روند به قربانیان و جنایتکاران اجازه داد تا گذشته را آشکارا بررسی کرده و زمینهای برای گفتوگو ایجاد کنند.
اسقف توتو بعدها در کتابی که با عنوان «بدون گذشته آیندهای نخواهیم داشت» شرح آنچه در این مسیر دشوار پشت سر گذاشته بود را به همراه توضیح و تشریح چرایی سیاست عفو دولت انقلابی برای جامعهی نهچندان راضی آفریقای جنوبی و جهان شرح داد. او در این کتاب نمایی از وحشتی که مردم در یک انتقامجویی بر یکدیگر تحمیل میکند را بهتصویر کشیده و توضیح میدهد که چگونه بدون فراموش کردن جنایات و عبورهای شعاری از آنچه در گذشته اتفاق افتاده، میتوان با بخشایش به آیندهای بهتر و دموکراسی دست یافت.
مجازات و پاسخگویی
همانگونه که در بدو تأسیس کمیتهی حقیقت و آشتی وعده داده شده بود، دستاندرکاران رژیم گذشته میتوانستند دربارهی آنچه رخ داده و دربارهی آن مدارکی وجود داشت شهادت داده و به فرایند تحقیقات و عدالت یاری رسانند تا بتوانند از عفو برخوردار شوند. در فرایندی که توسط این کمیته تعریف شد، نمونههایی از شکنجه و جنایت توسط قربانیان در دادگاههایی که بعضی عمومی بود، شرح داده و توسط هیأت منصفه شنیده شد. در مرحلهی بعد مدارک و مستندات ارائه و شهادت شاهدان نیز به آن افزوده شد. در این مسیر برخی از فعالان حقوقبشر و آنان که آسیبهای دوران آپارتاید را دیده بودند اعتقاد داشتند که مجازاتها بهاندازهی کافی سختگیرانه نیست. از سوی دیگر برخی مدافعان این روش معتقد بودند که نخستین گام برای رهایی از بازتولید دیکتاتوری و رسیدن به دموکراسی، احترام به حقوق بشر و محاکمات عادلانه است.
برخی از جنایتکاران از عفو بهرهمند شدند اما برخی دیگر که مستقیما در شکنجه و کشتار نقش داشتند یا از همکاری در جریان تحقیقات سرباز زده بودند، تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. چهرههای برجسته دوران آپارتاید، از جمله مأموران اجرای قانون که در ترور و شکنجه نقش داشتند، هنگامی که جرایم آنها خارج از چارچوب عفو کمیسیون بود، محاکمه شدند. برخی، مانند اوژن د کاک، افسر پلیس مخوف آپارتاید که در موارد متعدد شکنجه و قتل نقش داشت، به چندین حبس ابد محکوم شدند. دیگر مقامات، از جمله آدریان ولوک، وزیر سابق قانون و نظم، نیز شامل این رویه شد اما برخی از آنها موفق شدند از مجازاتهای جدی فرار کنند.
در پایان کار، دو دیدگاه دربارهی آنچه کمیتهی حقیقت و آشتی انجام داد در جامعه وجود داشت. برخی نبود مجازاتهای سنگین، فراگیر نبودن محاکمات و تعداد زیاد عفوها را دلیلی بر دلسردی جامعه از عدالت میدانستند. ریچارد ویلسون در کتاب «سیاست حقیقت و وفاق» به بررسی بیطرفانهای از این کمیته پرداخته است. این کتاب نشان میدهد که علیرغم موفقیت سیاست کمیته در جوامع شهری و بزرگ، با تکیه بر آموزههای مذهبی، خشم فروخوردهی مردم در مناطق کوچکتر التیام نیافت. او در این کتاب شرح میدهد باید توقعات و برآوردها از اعمال حقوق بشر را بهدقت و با احتیاط در جامعه اعمال کنیم چراکه این قواعد در مواردی پاسخگوی نیاز جامعه نیستند و موفقیت آنها نیز با ۱۰۰ درصد فاصلهی زیادی دارد.
در سوی دیگر، موافقان اقدامات معتقد بودند که وظیفهی نخست و اصلی کمیته التیام جامعه بود. این التیام باید بهشکلی انجام میشد که از خونریزیها و انتقامجوییهای بعدی در جامعه جلوگیری کند و در این زمینه کمیته را میتوان موفق ارزیابی کرد.
میراث عدالت انتقالی
اگرچه عدالت انتقالی در آفریقای جنوبی بدون نقص نبود، اما در تثبیت کشور نقشی حیاتی ایفا کرد. این فرآیند زمینهای برای گفتوگو، شنیده شدن قربانیان و اذعان به جرایم گذشته از سوی جانیان فراهم کرد. در نهایت، این مدل به الگویی برای سایر جوامع پس از جنگ تبدیل شد و نشان داد که عدالت، هنگامی که با درایت اعمال شود، میتواند عمیقترین زخمهای تاریخی را مقداری التیام بخشد.
نمونهای از این الگو در عدالت انتقالی در عراق پس از صدام حسین نیز اجرا شد. در دادگاههای نمادینی که برای شخص صدام برگزار شد، بهجای بررسی صدها هزار پروندهی جنایت توسط حکومت او، چند نمونهی نمادین بررسی و مدارک و شواهد آن ارائه شد. در بسیاری موارد، مدیران و ردههای بالایی حزب بعث عراق با همکاری با دولت انتقالی موفق شدند عفو یا تخفیف مجازات دریافت کنند. این کمکها به بازیابی توان دولت عراق و استقرار آن کمک زیادی کرد.
گردآوری و ترجمه: بهزاد احمدینیا
نکته: دیدگاههای ابراز شده در این نوشتار لزوما بازتاب سیاستهای «موسسه ترویج جامعه باز» نمیباشد.