گردنِ زندانبان، بهای انقلاب شد
در سالهای ۱۷۷۵۰ تا ۱۷۷۰ میلادی فرانسه هم شاهد رشد فیلسوفان و جامعهشناسانی مانند روسو، مونتسکیو و ولتر بود و هم فقر و بیعدالتی گسترده جامعه را به خشم آورده بود.
فرانسه بهدنبال دخالت در جنگهای استقلال آمریکا هزینههای سنگینی پرداخته بود و هزینههای جاری سلطنت و دولت کمر طبقات متوسط و پایین را خم کرده بود. در این دوران آموزههایی که از سوی روشنفکران و فیلسوفانی مانند مونتسکیو، تشریح کنندهی نظریهی تفکیک قوا، ژان ژاک روسو، ارائه دهندهی نظریهی حقوق بشر و ولتر که از جسورترین نظریهپردازان لائیسیته و آزادی دین و جدایی دین از سیاست محسوب میشود و طعم زندان باستیل را به جرم سیاسی چشیده بود، جامعهی فرانسه را بهتدریج به آگاهی لازم رساند.
آنگاه که آگاهی در جامعهی رنج دیده گسترش یافت، کمبودها و فشارها بیشتر نمایان شدند.
فشارهای مالی جنگ، هزینههای سرسامآور سلطنت و سالهای بد کشاورزی در دههی ۱۷۸۰ همگی دست به دست هم دادند تا نیاز مبرم به اصلاحات از سوی مردم مطرح شود. تلاشها و اعتراضات مردمی راه بهجایی نمیبرد و روحانیون و اشراف از اصلاح نظام مالیاتی جلوگیری میکردند. در سالهای قحطی در برخی مناطق حتی تا ۲۵ درصد از محصول روستاییان از آنها بهعنوان مالیات و سهم ارباب گرفته میشد.
مجمع عمومی طبقات و شکست اصلاحات
در می ۱۷۸۹ بالاخره اعتراضات مسالمتآمیز و فشار اجتماعی منجر به تشکیل مجمع عمومی طبقات که متشکل از نمایندگان روحانیون، اشراف و مردم عادی بود برای رسیدگی به اوضاع تشکیل شد. این مجمع از ۱۶۱۴ منحل شده و تشکیل نشده بود. مذاکرات و بحثها برای بیش از یک ماه ادامهیافت اما روحانیون و اشراف در مقابل خواستههای طبقهی سوم مقاومت میکردند. در آخر در ۱۷ ژوئن (جون) ۱۷۸۹ طبقهی سوم در مجمع عمومی طبقات که مردم عادی را نمایندگی میکرد از بهنتیجه رسیدنِ مذاکرات ناامید شدند. سه روز بعد آنها در محلی جمع شده و سوگندنامهای مشهور به «سوگند زمین تنیس» را امضا کردند. در این پیمان آنها متعهد شدند که تا زمانیکه اصلاحات اساسی شکل نگرفته و یک قانون اساسی عادلانه وضع نشود، دست از فعالیت برندارند و خود را «مجلس ملی» نامیدند که تا پیروزی منحل نخواهد شد.
باستیل، نماد اقتدار
قلعه باستیل در پاریس، در اواخر قرن چهاردهم برای دفاع از ورودی شرقی شهر در طول جنگ صد ساله ساخته شد. با گذشت زمان، پادشاهان از آن بهعنوان زندان بهره گرفتند. و در دوران لویی شانزدهم، این قلعه به نماد اقتدار و ترس از حاکمیت بدل شده بود. مخالفان سیاسی و دگر اندیشان در این دوران با «نامههای سر بهمهر» که نامی برای احکام بازداشت سلطنتی بود، به این زندان فرستاده میشدند. کسی که با نامهی سربهمهر به زندان افتاده بود، بدون محاکمه تا زمانی که پادشاه دستور میداد در این زندان میماند.
سوگند زمین تنیس که اقدامی نمادین و مسالمتآمیز از سوی طبقهی سوم مجمع عمومی طبقات یا همان مجلس ملی بود، دربار و طبقات حاکم را برآشفت. آنها این اقدام را نوعی سرکشی میدانستند و شروع به مقاومت در برابر آن کردند. در ۱۱ جولای ۱۷۸۹ یعنی یکماه پس از این سوگند، لویی شانزدهم، وزیر مالیه یعنی ژاک نکر را عزل کرد. نکر از معدود حاضران در حکومت بود که از اصلاحات اقتصادی حمایت میکرد و در میان عامهی مردم محبوبیت داشت.
سابقهی باستیل در قلع و قمع دگراندیشان و سرکوب مطالبات آنقدر در جامعه تلخ و ترسناک بود که عزل وزیر مالیه این وحشت را ایجاد کرد که پادشاه ممکن است مجلس ملی را منحل و اصلاحات را سرکوب کند. اقتداری که بیش از یک قرن تمامی تلاشها برای تغییر را سرکوب کرده بود، اینبار حرکتی بزرگتر از خود را رقم زد.
قلعه فرومیریزد
پاریسیها طی دو روز از ترس اقدام پیشدستانهی حکومت، تمامی انبارهای اسلحه و باروت شهر را غارت کردند و در روز ۱۳ جولای کاملا مسلح بودند. فردای آنروز یعنی ۱۴ جولای ۱۷۸۹ آنها مسلح به سراغ باستیل رفتند.
صبح روز ۱۴ جولای جمعیت بزرگی در مقابل باستیل تجمع کرده و خواستار گشوده شدن انبار باروت و اسلحهی آن شدند. این خواسته از سوی برنارد رنه د لوای، رئیس و فرماندار زندان رد شد. مذاکرات تا عصر ادامه یافت اما راه بهجایی نبرد. مردم خشمگین و هراسان از اقدام دولت، به باستیل یورش بردند و پس از چند ساعت درگیری، د لوای بالاخره تسلیم شد. او که مجری فرمانهای زندان و اعدام پادشاه بود، دستگیر و به شهرداری انتقال داده شد اما در میانهی راه مردم خشمگین صبرشان تمام شد.
رئیس زندان باستیل با جدا شدن سر از بدنش مجازات شد. سر او را بر نیزه زدند و تا مدتها در خیابانهای پاریس میچرخاندند.
باستیل به تصرف مردم درآمد و زندانیان آن آزاد شدند. از جمله طنزهای تاریخ این است که در آن روز فقط ۷ زندانی در این قلعه محبوس بودند.
خبر باستیل بهسرعت شهر به شهر چرخید و قیامهای کوچک و بزرگ را در فرانسه بهراه انداخت که طی ۱۰ سال بعد، منجر به پیروزی انقلاب و تشکیل نخستین جمهوری در فرانسه شد. جمهوریای که اگرچه گردنهای بیشماری را به گیوتین سپرد اما پایهی فرانسهی امروز بود.
معروف است که وقتی اخبار باستیل به لویی شانزدهم رسید او پرسید: لاینهم یک شورش است؟» و پاسخ شنید: «خیر قربان. این یک انقلاب است»
امروزه روز ۱۴ جولای (امسال ۲۴ تیرماه) هرسال بهعنوان روز آغاز انقلاب فرانسه در این کشور تعطیل است و با نام روز «باستیل» گرامی داشته میشود.
در دو نوشتار دیگر به نقش آموزهها و سازماندهی در انقلاب فرانسه طی یکدههی بعد خواهیم پرداخت.
نکته: دیدگاههای ابراز شده در این نوشتار لزوماً بازتاب سیاستهای «موسسه ترویج جامعه باز» نمیباشد.